۸۰ سال دیگر چه بلایی سر کشورمان می آید؟
مقام معظم رهبري در ديدار با اعضاي شوراي انقلاب فرهنگي در۱۹ آذر ۹۱ فرمودند:
یکی از خطراتی که وقتی انسان درست به عمق آن فکر میکند، تن او میلرزد، این مسئلهی جمعیت است.
سوال اينجاست كه مگر دارد چه بلایی سر جمعیت كشور مي آيد؟
جمعیت ایران در سال ۱۳۵۵ حدود ۳۴ میلیون نفر، در سال ۱۳۷۵ حدود ۶۰ میلیون نفر، در سال ۱۳۸۵ حدود ۷۰ میلیون نفر و در سال ۱۳۹۰ حدود ۷۵ میلیون نفر بوده است.
متوسط سن جمعیت ایران در سال ۱۳۵۵ در حدود ۲۲ سال؛ در سال ۱۳۶۵ حدود ۲۱ سال؛ در سال ۱۳۷۵ حدود ۲۴ سال؛ در سال ۱۳۸۵ حدود ۲۸ سال و در سال ۱۳۹۰ حدود ۳۰ سال بوده است
رشد جمعيت ايران كه در سال ۵۵ براي هر خانواده حدود ۷ فرزند بوده، در سال ۹۳ به ۱٫۷ فرزند رسیده است.
حال با توجه به این آمار عمق فاجعه مشخص می شود که اگر روند تولید نسل به همین شکل پیش برود، جمعیت ایران از سال ۱۴۲۰ رشد منفی را خواهد داشت و در ۸۰ سال آینده جمعیت کشور به حدود ۳۱ میلیون نفر خواهد رسید، که حدود ۴۷ درصد آنان را افراد بالای ۶۰ سال تشکیل می دهند.
آنگاه چه بلایی بر سر اقتصاد و فرهنگ و توسعه و مسائل نظامی و … خوهد آمد.
بسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِيانى فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُرانى فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرين
کلمات کلیدی :
جبهه فرهنگی مردمی البرز, هیئت محبین المهدی (عج) منطقه چهارصددستگاه کرج, تشکل مردم نهاد جوانان کرانه نور هدایت, باشگاه فوتسال انصار ولایت
ویژه نامه ولادت امام جواد (علیه السلام)
آگاهیهای تاریخی درباره زندگی امام جواد علیه السلام چندان گسترده نیست؛ زیرا افزون بر آن که محدودیتهای سیاسی همواره مانع از انتشار اخبار مربوط به امامان معصوم علیه السلام می گردید، تقیه و شیوه های پنهانی مبارزه که برای " حفظ امام و شیعیان از فشار حاکمیت" بود، عامل مؤثری در عدم نقل اخبار در منابع تاریخی است. افزون بر آن، زندگی امام جواد علیه السلام چندان طولانی نبوده است که اخبار فراوانی هم از آن در دسترس ما قرار گیرد. و نیز گفتنی است، زمانی که امام رضا علیه السلام به خراسان برده شد، هیچ یک از اعضای خانواده خود را به همراه نبرد و در آنجا تنها زندگی می کرد. و از اخبار مربوط به شهادت امام رضا علیه السلام چنین بر می آید که امام جواد علیه السلام آن هنگام در مدینه اقامت داشت و تنها برای غسل پدر و اقامه نماز به آن حضرت در طوس حضور یافت.
هنگامی که مأمون بعد از شهادت امام رضا علیه السلام در سال 204 به بغداد بازگشت، از ناحیه حضرتش اطمینان خاطر پیدا کرده بود، ولی این را می دانست که شیعیان پس از امام رضا علیه السلام فرزند او را به امامت خواهند پذیرفت و در این صورت خطر همچنان بر جای خود خواهد ماند. او سیاست کنترل امام کاظم علیه السلام توسط پدرش را- که او را به بغداد آورده و زندانی کرده بود- به یادداشت و با الهام از این سیاست، همین رفتار را با امام رضا علیه السلام در پیش گرفت، ولی با ظاهری آراسته و فریبکارانه، به گونه ای که می کوشید نه تنها در ظاهر امر مسأله زندان و مانند آن در کار نباشد، بلکه با برخورد دوستانه، چنین تبلیغ شود که او علاقه و محبت ویژه نیز به ایشان دارد. اینک نوبت امام جواد علیه السلام فرا رسیده بود تا به نحوی کنترل شود. مأمون برای انجام این هدف، دختر خود را به عقد وی درآورد و او را داماد خود کرد. از همین رهگذر بود که مأمون به راحتی می توانست از طرفی امام را در کنترل خود داشته باشد و از طرف دیگر آمد و شد شیعیان و تماس های آنان را با آن حضرت زیر نظر بگیرد.
بر اساس برخی نقلها، مأمون پس از ورود به بغداد- در سال204- بلافاصله امام جواد علیه السلام را از مدینه به بغداد فراخواند.(1) افزون بر این، مأمون متهم بود که امام رضا علیه السلام را به شهادت رسانده است. اکنون می بایست با فرزند وی به گونه ای رفتار کند که از آن اتهام نیز مبرّی شود.
از روایتی که شیخ مفید از ریان بن شبیب نقل کرده، چنین بر می آید: موقعی که مأمون تصمیم به ازدواج ام فضل با امام جواد علیه السلام گرفت، عباسیان برآشفتند؛ زیرا ترس آن داشتند که پس از مأمون، خلافت به خاندان علوی برگردد، چنانکه درباره امام رضا علیه السلام هم به سختی دچار همین نگرانی شده بودند.(2) ولی به طوری که از دو روایت فوق برمی آید، آنان مخالفت خود را به گونه دیگری وانمود کرده و گفتند: دختر خود را به ازدواج کودکی درمی آورد که :" لَم یتَفَقَّهُ فی دینِ الله ولا یعرف حلاله من حرامه ولا فرضاً من سنّته"؛کودکی که تفقه در دین خدا ندارد، حلال را از حرام تشخیص نمی دهد و واجب را از مستحب باز نمی شناسد.
مأمون در مقابل این برخورد، مجلسی برپا کرد و امام جواد علیه السلام را به مناظره علمی با یحیی بن اکثم، بزرگترین دانشمند و فقیه سنی آن عصر، فراخواند تا بدین وسیله مخالفان و اعتراض کنندگان عباسی را به اشتباه خود آگاه کند.(3) این در حالی بود که بنا به این دو روایت، هنگام عقد ازدواج ام فضل با امام جواد علیه السلام هنوز به آن حضرت " صبی" اطلاق می شده است.
بسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِيانى فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُرانى فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرين
کلمات کلیدی :
جبهه فرهنگی مردمی البرز, هیئت محبین المهدی (عج) منطقه چهارصددستگاه کرج, تشکل مردم نهاد جوانان کرانه نور هدایت, باشگاه فوتسال انصار ولایت
شهید حسن قسمتی و شهید حسین افشاری
شهیدی كه بدنش با اسید هم از بین نرفت...
محمد رضا شفیعی در 14 سالگی به جبهههای نبرد رفته و در عملیاتهای بسیاری شرکت میکند که چندین بار نیز مجروح میشود.
شهیدی كه بدنش با اسید هم از بین نرفت مجید ملامحمدی ماجرای اسارت و شهادت شهید نوجوانی که بعد از 16 سال با بدنی سالم به وطن بازگشت را به نگارش درآورد: محمد رضا شفیعی در 14 سالگی به جبهههای نبرد رفته و در عملیاتهای بسیاری شرکت میکند که چندین بار نیز مجروح میشود اما سرانجام در عملیات «کربلای 4» و پس از مجروح شدن ، اسیر میشود که 11 روز پس از اسارت به دلیل عفونت شدید در ناحیه شکم به درجه شهادت نائل میشود. جسد شهید محمد رضا شفیعی پس از شهادت آنچنان تازه و معطر میماند که صدام به سربازان خود دستور میدهد که جنازه این شهید را در برابر آفتاب قرار دهند تا بپوسد و وقتی این کار نیز به سرانجام نرسید دستور میدهد که بر روی پیکر این شهید اسید بپاشند که با این کار نیز آسیبی به بدن شهید نمیرسد و جسد تازه و معطر این شهید بعد از گذشت 16 سال به وطن برمی گردد. به روایت قافله: مجروح که شد ، به اسارت دشمن در آمد و همانجا به شهادت رسید. بعثی ها او را دفن کردند و شانزده سال بعد ، هنگام تبادل جنازه ی شهدا با اجساد عراقی ، جنازه محمد رضا شفیعی و دیگر شهدای دفن شده رو بیرون میآورند تا به گروه تفحص شهدا تحویل دهند. اما جنازه محمد رضا سالم مانده ، سالمِ سالم... صدام گفته بود این جنازه اینطور نباید تحویل ایرانیها داده بشه. اونو سه ماه زیر آفتاب سوزان گذاشتند ، اما تفاوتی نکرد. ، رو پیکرش آهک و اسید پاشیدند ولی باز هم بیتأثیر بود.. مادرش و یکی از همرزم هاش که همیشه باهاش بود و کامل می شناختش می گفت می دونین برا چی جنازه ش سالم موند؟ گفت راز سالم موندن جنازه ش چند چیزه: ـ اهتمام جدی به نماز شب داشت ـ دائماً با وضو بود و مداومت بر غسل جمعه داشت ـ هیچوقت زیارت عاشورایش هم ترک نمیشد ـ هر وقت برای امام حسین(ع) گریه میکرد ، اشکهایش رو به بدنش میمالید مادرش هم میگفت: به امام زمان (عج) ارادت خاصّی داشت و هر وقت به قم میاومد ، رفتن به جمکران را ترک نمیکرد. نقل از کتاب قصه ستاره ها و ساکنان ملک اعظم/ ج2/ ص
کرامات شهید ابوریاض از مسئولین فعلی در کشور عراق است .
ایشان می گفت : در سالهای جنگ عراق علیه ایران فرزندم به اجبار به سربازی رفته بود .
بعد از یکی از عملیاتهای ایران از طریق ارتش به من اطلاع دادند که پسرت در جنگ کشته شده .خیلی ناراحت بودم بااتومبیل خودم از بغداد برای تحویل جسد راهی جنوب شدم .به محل تحویل اجساد رفتم .کارت وپلاک پسرم را تحویل گرفتم کارت متعلق به خودش بود .
اما وقتی برای تحویل جسد رفتم با تعجب دیدم که این جنازه متعلق به پسرم نیست !!چهره او شبیه بسیجیان ایرانی بود . بسیار نورانی بود !
با مسئول مربوطه صبحت کردم . گفتم :این جنازه پسر من نیست .می گفت : مدارک کاملا صحیح است .این جنازه را بردار و ببر !هرچه با او بحث کردم بی فایده بود .
کم کم ترسیدم به خاطر این موضوع من را اذیت کنند. لذا جنازه را برداشتم .وبه سمت بغداد حرکت کردم .در راه به این موضوع فکر می کردم که این جنازه کیست . چرا مدارک پسر من همراه این پیکر بوده ! تا ینکه به مسیر کربلا رسیدم .پس از زیارت به سمت قبرستان کربلا رفتم .لذا او را در کربلا به خاک سپردم و راهی بغداد شدم .
مدتی بعد اتفاق عجیبی افتاد . اعلام شد که پسر من زنده است و در اسارت ایرانی ها به سر می برد . بعد از بازگشت پسرم اولین سوال من از او در مورد مدارکش بود.
او گفت: وقتی من به اسارت نیرو های ایرانی درآمدم جوانی به سمت من آمد وگفت : کارت و پلاکت را بده ! من هم آنها را به او تحویل دادم .
جوان به من گفت : قرار است من در کربلا و در جوار امام حسین ع به خاک سپرده شوم .اما برای رسیدن به آنجا به کارت و پلاک تو احتیاج دارم ! از من حلالیت طلبید!بعد خداحافظی کرد من را به دیگر نیروهای ایرانی تحویل دادوبه سمت جلو حرکت کرد من دیگر از اوخبری ندارم!واقعا عجیب بود.
یعنی اوکه بود.چه کسی به اوگفته بوداین کار راانجام دهد.چه کسی به دل ابوریاض انداخته بود این شهید گمنام ایرانی را در کربلا به خاک سپرد.
بسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِيانى فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُرانى فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرين
کلمات کلیدی :
جبهه فرهنگی مردمی البرز, هیئت محبین المهدی (عج) منطقه چهارصددستگاه کرج, تشکل مردم نهاد جوانان کرانه نور هدایت, باشگاه فوتسال انصار ولایت
پاسخ به شبهه واقعه درب خانه شبهه هتک حرمت فاطمه و غیرت علی علیه السلام
شبهه ای قدیمی در مورد حادثه تاریخی حمله به درب خانه حضرت علی علیه السلام و لطمه بر حضرت زهرا سلام الله علیها وجود دارد که در این صحنه چرا امیرالمومنین علیه السلام کاری نکرد و ساکت ماند؟ مگر غیرت علوی اجازه می دهد که همسرش مورد تعرض مهاجمان قرار گیرد؟
موافقان این شبهه که در شیعه و سنی وجود دارند، سعی بر انکار واقعه تاریخی داشته و رحلت حضرت زهرا را ناشی از بیماری بعد از وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می دانند. این افراد دلائلی چون:
1) مژده پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به ایشان مبنی بر اینکه که شما اولین کسی هستی که در بهشت به من ملحق می شوی.
2) حضرت فاطمه سلام الله علیها چون پدرشان را بسیار دوست می داشتند برایشان بسیار گریه می کردند و مرتب آرزوی مرگ برای خودشان می کردند.
3) حضرت زهرا سلام الله علیها و خواهرانشان زینب و رقیه همگی در سنین نوجوانی از دنیا رفتند . بنابر این وفات خاص حضرت زهرا سلام الله علیها نبود بلکه تمامی دختران پیامبر اسلام در نوجوانی رحلت کردند.
4)فرض کنیم یکی از صحابه چنین کاری کرده باشد. آیا این توهین به علی علیه السلام نیست که شخصی، همسر او را به قتل برساند و او ساکت بماند. 4)بر فرض که شخصی چنین کاری کرده باشد، آیا صدها صحابی رسول خدا که در رکاب او جنگیده بودند اینقدر بی غیرت شدند که دختر پیامبرشان را فردی به قتل برساند و همه ساکت بمانند.
5) از طریق راویان مورد اعتماد روایت نشدن و ... ؛ را بهانه ای برای رد رخدادهای تاریخی نموده و این تفاوت ها را نشانه این می دانند که حضرت زهرا سلام الله علیها با بیماری از دنیا رفتند نه با قتل!!
اما در پاسخ به این شبهه، لازم است با دو رویکرد به این واقعه توجه شود. اول، رویکرد تاریخی و بررسی سندی این حادثه، دوم، رویکرد تحلیل سیاسی این حادثه در بستر وقایع پس از رحلت پیامبر اکرم؛
رویکرد تاریخی
اولا، حادثه آتش زدن درب خانه امیرالمومنین و لطمه به فاطمه زهرا در این واقعه وجود تاریخی دارد که بسیاری از کتب تاریخی اهل سنت هم به آن اشاره کرده اند. امام جويني، ابن أبي شيبه، علامه بلاذري، ابن قتيبه دينوري، محمد بن جرير طبري، مسعودي شافعي، ابن عبد ربّه، ابن عبد البر قرطبي، مقاتل بن عطية، أبي الفداء، صفدي، ابن حجر عسقلاني و شمس الدين ذهبي، أبو وليد محمد بن شحنه حنفي، محمد حافظ ابراهيم،عمر رضا كحالة، عبد الفتاح عبد المقصود
از آن جايي كه روايت جويني اهميت بيشتري داشت و نيز تصريح به مقتوله بودن صديقه طاهره دارد به آن اشاره می شود. جويني « استاد ذهبي » از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اين گونه روايت مي کند[1]:
روزي پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم نشسته بود ، حسن بن علي بر او وارد شد ، ديدگان پيامبر كه بر حسن افتاد ، اشك آلود شد ، سپس حسين بن علي بر آن حضرت وارد شد ، مجدداً پيامبر گريست . در پي آن دو ، فاطمه و علي عليهما السلام بر پيامبر وارد شدند، اشك پيامبر با ديدن آن دو نيز جاري شد ، وقتي از پيامبر علت گريه بر فاطمه را پرسيدند، فرمود:
«زماني كه فاطمه را ديدم ، به ياد صحنهاي افتادم كه پس از من براي او رخ خواهد داد ، گويا ميبينم ذلت وارد خانۀ او شده ، حرمتش پايمال گشته، حقش غصب شده ، از ارث خود ممنوع گشته ، پهلوي او شكسته شده و فرزندي را كه در رحم دارد، سقط شده؛ در حالي كه پيوسته فرياد ميزند : وا محمداه ! ؛ ولي كسي به او پاسخ نميدهد ، کمک مي خواهد ؛ اما كسي به فريادش نميرسد. او اول كسي است كه از خاندانم به من ملحق ميشود ؛ و در حالي بر من وارد ميشود كه محزون ، گرفتار و غمگين و شهيد شده است. و من در اينجا ميگويم : خدايا لعنت كن هر كه به او ظلم كرده ، كيفر ده هر كه حقش را غصب كرده ، خوار كن هر كه خوارش كرده و در دوزخ مخلد كن هر كه به پهلويش زده تا فرزندش را سقط كرده و ملائكه آمين گويند. (فرائد السمطين ج2 ، ص 34 و 35) (روایات تاریخی مربوط به این حادثه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها، منبع)
ثانیا، حضرت امیرالمومنین علیه السلام در ماجرای جانسوز حمله به حضرت زهرا سلام الله علیها از خود واکنش نشان داده است؛ برای نمونه به دو مورد از منابعی که این واقعه را ذکر کرده اند(از اهل سنت و شیعه) اشاره می شود: اول، آلوسى مفسر مشهور اهل تسنن مىنويسد: «آن شخص عصباني شد و درب خانه علي را به آتش کشيد و داخل خانه شد، فاطمه سلام الله عليها به طرف او آمد و فرياد زد: «يا ابتاه، يا رسول الله»! او شمشيرش را که در غلاف بود بلند کرد و به پهلوى فاطمه زد، تازيانه را بلند کرد و بر بازوى فاطمه زد، فرياد زد: «يا ابتاه» (با مشاهده اين ماجرا) علي (ع) ناگهان از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را به شدت کشيد و بر زمين زد و بر بينى و گردنش کوبيد»[2](الآلوسي البغدادي، ج3، ص124)آلوسى اين روايت را بدون هيچ حاشيه و نقدى نقل كرده و رد نكرده است كه حكايت از پذيرفتن آن دارد.
سلیم بن قیس[3] نیز می نویسد: «با مشاهده ی این جریان، ناگهان علی(ع) از جا بلند شد و یقه ی (آن شخص ضارب) را گرفت و او را محکم کشید و بر زمین زد و به بینی و گردنش کوبید و خواست او را بُکشد....،که فرمایش پیامبر و وصیت او را به یاد آورد و فرمود: قسم به خدائی که محمّدرا به پیامبری ارج نهاده است، ای پسر صهاک، اگر نبود کتابی از طرف خدا و نیز عهدی که با رسول الله(ص) کرده، می فهمیدی که نمی توانی داخل خانه ی من شوی! در اینجا، او از دست علی آزاد شد و از مردم کمک خواست.»( سليم، فصل چهارم، صفحه 32)
ثالثا، در مورد مژده پیامبر صلی الله علیه و آله پیشتر توضیح دادیم که معنی شهادت چیست و اینکه پیامبرصل الله علیه و آله به ایشان فرمودند شما اول کسی هستی که به من ملحق می شوی مربوط به اصل از دنیا رفتن حضرت زهرا سلام الله علیها است و اشاره ای به کیفیت آن که به مرگ طبیعی است یا شهادت ندارد و با هر دو نوع سازگار است و لذا اگر از تاریخ شهادت فهمیده شد تناقضی با آن جملهء رسول خدا صل الله و علیه و آله ندارد.
رویکرد تحلیل سیاسی
حرکتی که از سقیفه آغاز شد، به دنبال بی اهمیت جلوه دادن خلافت علی علیه السلام به دنبال جلب حمایت افکار عمومی بود و حادثه خانه اهل بیت در جلوی چشم مردمی بوقوع پیوست که همه از احترام پیامبر به این خانواده آگاه بودند. مردم مدینه در 80 غزوه دوشادوش پیامبر اسلام جنگیدند و شهید دادند و همه شاهد غدیر و تاکیدات پیامبر بر حضرت علی علیه السلام در خلافت مسلمین بودند اما با یک جریان تبلیغاتی در مقابل کار انجام شده قرار گرفته و دست به بیعت با دیگری دادند. راهکار مبارزاتی حضرت زهرا سلام الله علیها مقابله با این تبلیغات در بصیرت دادن به مسلمانان از گذشته و یادآوری آنچه که گذشت است. راهکارهای مبارزاتی ایشان در این جنگ نرم را در چهار عملیات می توان برشمرد:
1) ورود در صحنه حمله به خانه امیرالمومنین و مقاومت در برابر خواسته سقیفه از حضرت علی علیه السلام در بیعت با خلیفه اول؛
در این واقعه، هرچند هدف اصلی اهل سقیفه تحمیل بیعت با خلیفه اول بر علی علیه السلام است، اما حضرت زهرا وارد معرکه شده و محاسبات را به هم می زند به طوری که مردم متوجه جسارت به خانه اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می شوند. در جامعه مدینه، این واقعه بوسیله شبکه های اجتماعی ارتباطی می پیچد به طوری که حمله کنندگان برای مبرا شدن خود به عیادت حضرت زهرا سلام الله علیها می آیند.[4] مهاجران و انصار هم برای عذرخواهی خدمت حضرت زهرا سلام الله علیها می آیند.[5]
2) بلند گریه کردن در جلوی مردم؛
حضرت زهرا با صدای بلند گریه می کرد، در جلوی دروازه شهر می نشست و گریه می کرد. در حقیقت حضرت زهرا سلام الله علیها با اینکار برای مردم ایجاد سوال می کرد که چرا دختر پیامبر مدام در حال گریه و اشک ریختن است؟ این ایجاد سوال، موجب بیداری و یادآوری آن چیزی است که تحت تبلیغات سیاسی برای افکار عمومی پوشانده شده بود.
وقتی بزرگان مدینه خدمت امیرالمومنین رسیدند، وَ اجْتَمَعَ شُيُوخُ أَهْلِ الْمَدِينَةِ وَ أَقْبَلُوا إِلَى أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالُوا لَهُ يَا أَبَا الْحَسَنِ إِنَّ فَاطِمَةَ ع تَبْكِي اللَّيْلَ وَ النَّهَار... (بحار الانوار، ج43 ص177) و گفتند: يا ابا الحسن! فاطمه شب و روز گريه ميكند، هيچ كدام از ما شب در رختخواب بخواب نميرويم، روزها بعلت مشغله و طلب وسائل زندگى قرار و آرام نداريم، ما از تو تقاضا ميكنيم كه فاطمه یا شب و يا روز گريه كند.
على عليه السّلام بعد از اين جريان اطاقى خارج از شهر مدينه براى حضرت زهراى اطهر ساخت كه آن را بيت الاحزان مي گفتند. موقعى كه صبح مي شد فاطمه اطهر حضرت حسن و حسين عليهما السّلام را برميداشت و متوجه بقيع و خارج از مدينه ميشد [در آنزمان قبرستان بقيع خارج از مدينه بود] و همچنان تا شب مشغول گريه بود. موقعى كه شب فرا ميرسيد حضرت امير مىآمد و فاطمه اطهر را بمنزل خويش باز ميگردانيد. (بحارالانوار ج43 ص177؛ در امالی صدوق ص141 اینگونه آمده: اما فاطمه دختر محمد (ص) بر رسول خدا (ص) گريست تا مردم مدينه بوى در آزار شدند و گفتند از فزونى گريهات ما را آزار دادى و سر مقابر شهداء مىرفت و تا ميخواست ميگريست. )
در این روایت می بینیم که خود امیرالمومنین در جهت دهی مبارزاتی حضرت زهرا سلام الله علیها همکاری کرده و اطاقکی در دروازه شهر برای ایشان ساختند. یک زن همراه دو بچه خود هر روز صبح آنجا رفته و این زن شروع به گریه می کند. دروازه هر شهری محل عبور و مرور تجار و بازرگانان، عابران و رهگذران، مسافران و افراد مختلف است که برای هر کدام سوال پیش می آید چرا این زن در دروازه شهر گریه می کند؟ او کیست؟ این دو کودک کیستند؟ از حضرت سوال می کردند و حضرت به خطبه می پرداخت و وقایع را بازگو می کرد و به روشنگری می پرداختند.
3) حضرت با آینده نگری در جامعه اسلامی در خطابه های خود به تذکار مسلمانان می پردازد و علت دچار شدن بشریت با مشکلات فراوان را بیراهه روی امروز معرفی می کند.
در كتاب احتجاج از سويد بن غفله روايت شده است: چون فاطمه عليها السلام بيمار شد به هنگام شدت يافتن بيماريش گروهى از زنان مهاجر و انصار به عيادتش جمع شدند و بر آن حضرت سلام كرده، گفتند: اى دختر رسول خدا! وضع بيماريت چگونه است و با آن چه مىكنى؟ آن حضرت ستايش خداوند سبحان كرده بر پدرش درود فرستاد، و در قسمتی از سخنانش فرمود:
«اَمَا لَعَمْرِي لَقَدْ لَقِحَتْ فَنَظِرَةٌ رَيْثَمَا تُنْتَجُ ثُمَّ احْتَلَبُوا مِلْءَ الْقَعْبِ دَماً عَبِيطاً وَ ذُعَافاً مُبِيداً هُنَالِك...»( الاحتجاج، ج1ص109 ؛بحارالانوار ج43 ص160)
اما به جان خود سوگند كه نطفه اين (فتنه) بسته شده است. [و شتر اين فتنه آبستن شده، به همين زودى خواهد زاييد] انتظار كشيد تا اين فساد در پيكر اجتماع اسلامى منتشر شود. از پستان شتر پس از اين خون و زهرى كه زود هلاككننده است، بدوشيد. در اينجاست كه پويندگان راه باطل زيان بينند و مسلمانانى كه در پى خواهند آمد، در مىيابند كه احوال مسلمانان صدر اسلام چگونه بوده است. قلبتان با فتنهها آرام خواهد گرفت. بشارتتان باد به شمشيرهاى كشيده و برّا، و حمله جائر و متجاسر ستمكار، و درهم شدن امور همگان و خود رأيى ستمگران! غنايم و حقوق شما را اندك خواهند داد. و جمع شما را با شمشيرهايشان دور خواهند كرد. و شما جز ميوه حسرت برداشت نخواهيد نمود. كارتان به كجا خواهد انجاميد؟...
4) حضرت برای اینکه این مبارزه تا رسیدن حق به جایگاهش ادامه پیدا کند در وصیت خود از امیرالمومنین درخواست مخفی بودن قبر خود را کرد.
امیر المومنین، اسماء را ديد كه بالاى سر زهرا نشسته گريه مىكند و مىگويد: يتيمان حضرت محمّد چه كنند، بعد از فوت جدّ شما دل ما به فاطمه خوش بود! بعد از فاطمه به چه كسى دل خوش كنيم! آنگاه حضرت على بن ابى طالب عليه السّلام صورت مبارك فاطمه زهرا را باز كرد رقعهاى نزد سر آن بانوى معظّمه يافت كه در آن نوشته بود:
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم، اين وصيّتى است كه فاطمه دختر پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم كرده است: فاطمه شهادت مىدهد كه خدايى جز خداى يگانه وجود ندارد، حضرت محمّد بنده و پيامبر خدا مىباشد. بهشت بر حق و دوزخ بر حق است، قيامت خواهد آمد و شكّى در آن نخواهد بود، خداوند كليه افرادى را كه در قبرها مدفونند بر خواهد انگيخت.
يا على! من فاطمه دختر حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مىباشم. خدا مرا در دنيا و آخرت براى تو تزويج نمود.
يا على! تو از ديگران براى (غسل و كفن) من مقدّم هستى، مرا حنوط كن غسل بده، شبانه مرا دفن كن، شبانه بر بدنم نماز بگزار، شبانه به خاكم بسپار، احدى را از فوت من آگاه منماى، من تو را به خداوند میسپارم، و فرزندانم به درود تا روز قيامت! (بحارالانوار ج43 ص214)
نتیجه بحث اینکه تمام این اقدامات در یک نقشه هماهنگ اجرا شده و نمی توان نقطه شروع آن که ورود حضرت فاطمه سلام الله علیها به عرصه مبارزه است را نادیده گرفت. همچنین آنچه طبق نقل های تاریخی شیعه و سنی به حد تواتر رسیده است قابل انکار نیست، ضمن اینکه به گمان کسی نمی رسید که اهل سقیفه حاضر به هتک حرمت دخت نبی مکرم اسلام شوند و شاید کل ماجرا[6] و گفتگوهایی که صورت می گیرد در کمتر از یک دقیقه رخ داده باشد، اما آنچه که مهم است ایجاد یک شوک در اهل مدینه و جامعه اسلامی است که توجه ایشان را به توطئه منافقین جلب کند.
منابع
1. مجلسی، محمد باقر(1111ق). بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار. تهران، اسلامیه.
2. احمد بن على طبرسى(قرن 6). الإحتجاج على أهل اللجاج. مشهد، مرتضی، چاپ اول، 1403قمری.
3. شیخ صدوق. امالی الصدوق. بیروت: اعلمی، 1400ق.
4. الآلوسي البغدادي، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (متوفاي1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج3، ص124، ناشر: دار إحياء التراث العربي –بيروت.
5. هلالى، سليم بن قيس، كتاب سليم بن قيس الهلالي، 2جلد، الهادى - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1405ق.
[1] وَ أَنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ في بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا [وَ كُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثُ ... فَتَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَتَقْدَمُ عَلَيَّ مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة .
فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِي نَارِكَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ آمِين .
[2] أنه لما يجب على غضب عمر وأضرم النار بباب على وأحرقه ودخل فاستقبلته فاطمة وصاحت يا أبتاه ويا رسول الله فرفع عمر السيف وهو فى غمده فوجأ به جنبها المبارك ورفع السوط فضرب به ضرعها فصاحت يا أبتاه فأخذ على بتلابيب عمر وهزه ووجأ أنفه ورقبته؛
[3] از شیعیان باوفای امام زین العابدین علیه السلام
[4] آن دو نفر از حضرت زهرا عليهاالسلام چندين مرتبه رخصت ملاقات طلبيدند، اما به آنان اجازه ديدار نداد آن دو تن صحابى، حضرت على عليه السلام را ضامن خويش قرار دادند. امير مومنان به همسر خود فرمود: من عهده دار شده ام تا آنان با شما ديدار كنند. فاطمه عليهاالسلام فرمود: خانه، خانه تست، هر آنچه تو فرمان دهى. [ر- ك: علل الشرايع، جلد اول، ص 178، امام على بن ابى طالب، ص 320.]
[5] قال سويد بن غفله: فاعادت النساء قولها- عليه السلام على رجالهن فجاء اليها قوم من وجوه المهاجرين والانصار معتذرين، و قالوا: يا سيده النساء لو كان ابوالحسن ذكر لنا هذا لامر قبل ان نبرم العهد، و نحكم. العقد، لما عدلنا عنه الى غيره. فقالت: اليكم عنى، افلا عذر بعد تعذير كم، ولا امر بعد تقصيركم» [اجتماج، جلد اول، ص 149، بحار الانوار، جلد 43، ص 161.]
در احتجاج و بحارالانوار به روايت از سويد بن غفله چنين آمده است: كه زنان مهاجر و انصار آنچه را حضرت زهرا عليهاالسلام برايشان گفته بود براى مردان خود بازگو كردند. پس از آن گروهى از بزرگان مهاجر و انصار در مقام عذرخواهى برآمدند و به نزد حضرت زهرا عليهاالسلام آمدند و گفتند: اى سرور زنان! اگر ابوالحسن (على عليه السلام) پيش از بيعت كردن، با ابوبكر اين نكته را به ما پيشنهاد مى كرد، هرگز ما او را رها نمى كرديم، و به سراغ ديگران نمى رفتيم حضرت زهرا عليهاالسلام كه از گناه آنان سخت ناراحت بود به آنان فرمودند: از من دور شويد! بعد از عذرهاى دروغين شما، ديگر عذرى پذيرفته نيست، و بعد از اين تقصير و گناه شما، ديگر چاره اى وجود ندارد
[6] آتش زدن در و با لگد کوبیدن به آن
بسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِيانى فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُرانى فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرين
کلمات کلیدی :
جبهه فرهنگی مردمی البرز, هیئت محبین المهدی (عج) منطقه چهارصددستگاه کرج, تشکل مردم نهاد جوانان کرانه نور هدایت, باشگاه فوتسال انصار ولایت
کسى به داشتن آبرو نياز نداشت
که در نماز به تسبيح او نياز نداشت
به هيچ جا نرسيد آخرش نمازى که
براى سجده به اين خاک کو نياز نداشت
چقدر ساده و افتاده زندگى کردند
وگرنه چادر زهرا رفو نياز نداشت
به هيچ چيز نيازى نداشت حتى قبر
نگو مزار ندارد، بگو نياز نداشت
به سلسبيل و به نهر بهشت فکر نکرد
على که پهلوى دريا به جو نياز نداشت
چرا مقابل حُسن اله خم مي شد
اگر رسول مکرم به او نياز نداشت؟!!
نديده ايم طهارت به آب رو بزند
وضوى فاطمه آب وضو نياز نداشت
تو رو به قبله نبودى، که قبله رو به تو بود
نماز خواندن تو سمت و سو نياز نداشت
نفس نفس زدن تو خودش نفس گير است
على به هيچ طناب گلو نياز نداشت
مراد شستن دست على ز ماندن بود
وگرنه پيکر تو شست و شو نياز نداشت
علی اکبر لطیفیان
بسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِيانى فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُرانى فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرين
کلمات کلیدی :
جبهه فرهنگی مردمی البرز, هیئت محبین المهدی (عج) منطقه چهارصددستگاه کرج, تشکل مردم نهاد جوانان کرانه نور هدایت, باشگاه فوتسال انصار ولایت
آن خانم كه بود؟
داستانك:
به نقل از: همسر شهيد
يکبار خاطره اي از جبهه برام تعريف کرد.مي گفت: کنار يکي از زاغه مهمات ها سخت مشغول بوديم. تو جعبه هاي مخصوص،مهمات مي گذاشتيم. ودرشان را مي بستيم.گرم کار،يک دفعه چشمم افتاد به يک خانم محجبه،با چادري مشکي!داشت پابه پاي ما مهمات مي گذاشت توي جعبه ها.
با خودم گفتم:حتماً ازاين خانم هاييه که مي يان جبهه.اصلاً حواسم به اين نبود که هيچ زني را نمي گذارند وارد آن منطقه بشود.به بچه ها نگاه کردم. مشغول کارشان بودند وبي[توجه] مي رفتند ومي آمدند،انگارآن خانم را نمي ديدند. قضيه، عجيب برام سؤال شده بود.موضوع،عادي به نظرنمي رسيد.کنجکاو شدم بفهمم، جريان چيست!رفتم نزديک تر، تا رعايت ادب شده باشد.سينه اي صاف کردم وخيلي با احتياط گفتم:خانم!جايي که ما مردها هستيم،شما نبايد زحمت بکشيد.رويش طرف من نبود.به تمام قد ايستاد وفرمود:«مگرشما درراه برادرمن زحمت نمي کشيد؟»يک آن ياد امام حسين(علیه السلام) افتادم واشک توي چشمام حلقه زد.
خدا بهم لطف کرد، که سريع موضوع را گرفتم وفهميدم جريان چيست. بي اختيار شده بودم ونمي دانستم چه بگويم خانم، همان طور که روشان آن طرف بود، فرمود:«هرکس که ياور ما باشد. البته ما هم ياري اش مي کنيم»
[کتاب خاک هاي نرم کوشک نویسنده:سعيد عاکف، صفحه 166]
بسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِيانى فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُرانى فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرين
کلمات کلیدی :
جبهه فرهنگی مردمی البرز, هیئت محبین المهدی (عج) منطقه چهارصددستگاه کرج, تشکل مردم نهاد جوانان کرانه نور هدایت, باشگاه فوتسال انصار ولایت